Soudabeh Ashrafi's Blog وبلاگ سودابه اشرفی

۱/۳۰/۱۳۸۹

برای خواندن قصه‌های قبلی روی "پروژه‌ی...و فهرست قصه‌ها" در سایدبار کلیک کنید
یقین

پری متوسلانی
سن دیه گو

پدرم حدود هشتاد سال داشت. بیشتر اوقات آثار فراموشی در رفتار و حرف‌هایش پیدا بود. وضو ساخته بود و حیران بین چند در مختلف در اطرافش که کدام یک در اتاق است-- با دیدن من به درون اتاق آمد. و در حین پهن کردن سجاده‌ی نمازش گفت بلاخره نفهمیدم حق با علی بود یا با عمر؟! اقامه بست و نمازش را شروع کرد.