لافت |
ژیلا خوانساری
فرزنو، کالیفرنیا
بکشین، بخورین
من اینجا در یک منطقهی کشاورزی و خیلی حومهای زندگی می کنم. شاید واقعن بشه اسمش رو ده گذاشت. در یکی از روزهای تابستون پارسال تو ایامی که پدر و مادرم از ایران اومده بودن به دیدنم، همسایهی امریکاییم اومد دم در خونه و در زد. درو که باز کردم بعد از سلام و احوالپرسی دعوتش کردم که بیاد تو. گفت: نه فقط اومدم که از پدر و مادرت به خاطر سروصدا و قوقولی قوقوی بی وقت مرغم عذرخواهی کنم. گفتم البته منظورتون خروسه! گفت نه مرغه. باور بکنید یا نه، مرغه! اما نمیدونم چرا مدتیه صدای خروس در میآره. مامانم که اومده بود کنار من وایستاده بود پرسید: چی میخواد مادر؟ به فارسی گفتم صبر کن بعد که رفت بهت میگم. همسایه امان نداد. دستشرو دراز کرد و خودشو به مامانم معرفی کرد و همهی چیزیرو که به من گفته بود به او هم گفت. دیگه نتونستم جلو اصرار مامانم رو بگیرم و براش ترجمه کردم. گفتم: میگه ببخشید که مرغم وقت و بی وقت قوقولی قوقو میکنه و صداش مزاحمتون میشه. واقعن نمیدونم چه کارش میتونم بکنم. مامانم گفت: منظورش البته خروسه. گفتم نه مادر میگه مرغ. خودم هنوز فرصت نکرده بودم قضیهرو هضم کنم. مامانم زد زیر خنده و گفت: وا پس اینجام عین ایرانه که مادر. بهش بگو مرغش دچار اختلالات هورمونی شده. بکشن بخورن. و اومد که به فارسی شروع کنه که من گفتم: مامان صبر کن! بعد ازش خواستم جمله به جمله بگه تا من ترجمه کنم. گفت: بهش بگو ما هم قدیما تو روستامون یه مرغ داشتیم که همینطوری شده بود. سپاه بهداشت گفت هورمونهای زنانهش، یعنی مرغانهش دچار اشکال شده. و حالا مثل خروس میخونه. تخم هم که دیگه خیلی وقت بود نمیذاشت چون پیر شده. سپاه بهداشت گفت، دیگه بکشین بخورین! البته به اضافهی یه سری مخلفات دیگه که گفت اما من ترجمه نکردم. همسایهم بعد از کلی ناباوری و خندیدن خداحافظی کرد و رفت. اما قبل از رفتن هی از مامانم تعریف کرد که خیلی بامزهست و...البته من هم فکر میکردم که شاید سپاه بهداشت شوخی کرده اما بعد از رفتن همسایه و بستن در، مادرم در کمال خونسردی ماجرایش را دوباره تعریف کرد.
یک هفته بعد همسایه دوباره اومد دم در و این بار خواست که با مامانم حرف بزنه. مامانم رو صدا کردم و خودم به عنوان مترجم بینشون ایستادم. همسایه دستشو به طرف او دراز کرد و ازش تشکر کرد و گفت که مرغ رو برده پیش دامپزشک و دامپزشک حرف مامانم رو تایید کرده و گفته درست مثل بعضی از خانمهای مسن که مثلن زیر چونهشون مو در میآره. مامانم یه دفه قیافهش رفت تو هم و گفت: خب پس بکشین بخورین دیگه! من البته این را هم سانسور کردم یعنی اصلن ترجمه نکردم. به جاش گفتم: مامانم میگه خوشحاله که قضیه حل شده. در ضمن همسایه وسط حرفاش گفته بود که مرغ بهش به ارث رسیده و قول داده که ازش نگهداری بکنه حتا اگر دیگه تخم نذاره.
تا قبل از این که همسایه بیاد دم خونه، پدر و مادرم هیچوقت از صدای قوقولی قوقوی مرغ شکایت نکرده بودند اما از اون روز به بعد یعنی از وقتی که دامپزشک همسایهی امریکاییم حرف دامپزشک سپاه بهداشت رو تایید کرد و مثالهایی هم زده بود، مامانم هر روز صبح که از خواب بیدار میشه میگه: مادر، این مرغه تا صبح نذاشت بخوابم. به این همسایهت بگو: بکشین بخورین دیگه!